گاهنوشت یک بچه مسجدی

...فیه رجال یحبون ان یتطهروا...

...فیه رجال یحبون ان یتطهروا...

نوشتجات شخصی یحیی مرتب، دانشجوی معارف اسلامی و مدیریت دولتی وسیاستگذاری عمومی، دانشگاه امام صادق (ع)

طبقه بندی موضوعی

امروز برای کمک به یکی از رفقا برای کارهای فرهنگی یادمان باید می رفتم هویزه.

خانه - سه راه خرمشهر: سوار تاکسی شدم. با راننده کمی گپ زدم و بعد از کمی صحبت باب موسیقی رو باز کرد. منم براش گفتم که با چه شرایطی موسیقی حلاله و با چه شرایطی حرام. بعد از کلی منبر رفتن آخرش گفت: حاجی ایکاش همه گناهامون شبیه موسیقی گوش دادن بود! منم گفتم هر چی سر جای خودش... هیچ گناهی کوچیک نیست چه میخواد موسیقی باشه و چه چیزای دیگه ای باشه...

اهواز - هویزه: سوار تاکسی شدم. گفت اگه میخوای از اینجا مستقیم ببرمت مزار شهدا میشه ۴۰۰۰۰ تومان. گفتم قربونت! ما رو ببر همون هویزه. اهواز تا هویزه سواری میشه ۵۰۰۰ تومان گفتم لابد از هویزه تا مزار هم میشه ۳۰۰۰ تومن حداکثر! مسافر جلویی سر صحبت رو با راننده باز کرد. شروع کردن در مورد مشکلاتشون حرف زدن راننده هم دائم میزد به داشبورد و میگفت به این تابوت! منم بی خیال شدم و کار خودمو کردم....

هویزه - مزار شهدا: بعد از کلی جر و بحث با راننده که خودت ما رو ببر مزار و به نتیجه نرسیدن..... میگفت از هویزه تا مزار ۴۰ هزار تومن! گفتم یا علی! من پیاده میشم. ما رو وسط هویزه روز جمعه اول صبح که پرنده پر نمیزد تنها گذاشت. بعد از کمی دور زدن یه چند تا تاکسی دیدم و گفتن از اینجا تا مزار ۱۵ هزار تومنه. بعد از بحث کردن 13 هزار تومن رو قبول کردم و سوار شدم. جاده ی خود شهر هویزه بسیار جاده های بدی بود. پر از تورفتگی و چاله و چوله. به راننده گفتم:

  • مگه اینجا کارخونه آسفالت ندارید؟
  • چرا داریم ولی بهمون نمیرسن!
  • یعنی چی نمیرسن؟
  • شهردارمون بیخیاله. کلا همه همینجورن. هر وقت به یه مقام و مسئولیتی میرسن دیگه به فکر کسی نیستن فقط به فکر جیب خودشونن.
  • ....
  • جمعیت هویزه چقدره؟
  • قبل از انقلاب ۶۰۰ نفر بیشتر نبود الان بالای چند هزار نفره ولی بازم شهر کوچیکیه. برامون دانشگاه پیام نور هم زدن که تمام بچه هامون رو لیسانسه میکنه ولی هر خونه ای رو که دست میزاری حد اقل دو یا سه تا جوون بیکار لیسانسه داره!
  • شغل قالب مردم هویزه چیه؟
  • غالبا کشاورزی میکنن گندم و جو
  • ..... خب از شهردار میگفتی....
  • بله... ما هر وقت یه مسئول بالا سرمون گذاشتن از خودمون یعنی یکی از عربهای منطقه رو مسئول کردن نتونسته هیچ کاری بکنه. چون دائما توی رودبایستی فامیلها و قبیله ها و آشناهاش میفته ولی هر وقت یه مسئول غیر غیر همشهری اوردن خیلی خوب کارشو انجام داده بدون با هیچ کسی رودبایستی داشته باشه.

کلا تا آخر مسیر من دیگه زیاد حرف نزدم راننده با همون لهجه شیرین عربی شروع کرد به تحلیل و درد دل. دائما هم میگفت به این تابوت! و میزد به داشبورد.

  • ....کلا وقتی آدما مسئول میشن بی خیال باقی مردم میشن. چرا باید رییس مملکت که معاون اول بود .... کی بود؟ .... رحیمی، وقتی معاون اول مملکت اینجوری اختلاس میکنه و پول مردم رو به جیب میزنه من چرا نکنم؟ اینها رو باید اعدام کرد... اینکه بذاری توی زندان فایده نداره. همون اول باید اعدام کرد تا معلوم بشه که نظام با کسی شوخی نداره و برای من هم درس عبرت بشه. یکی دو تا نیستن که.... اون هم شهرام جزایری ..... اون هم بابک زنجانی....  اون هم رییس بانک مرکزی که در رفت.... ما اینجا باید جون بکنیم پول دربیاریم برای خانوادمون اونا باید برن پول پارو کنن. من خانواده میشناسم توی همین هویزه که دوتا از بچه هاش دانشگاه میرن و پول دانشگاه رو نداره بده و گاها هم پول شامشو نداره دربیاره. همه اینها اعتماد مردم رو به نظام و کشور کم میکنه و من و امثال من نسبت به نظام بی اعتماد میشیم. همه اینها رو باید اعدام کنن. بدون هیچ معطلی....

دیدم داره راست میگه.... فقط گوش میدادم به حرفش. چقدر اعتماد مردم به یک نظام مهمه. البته مردم ما به نظاممون خیلی اعتماد دارن. به حضرت امام و حضرت آقا اعتقاد دارن ولی وقتی کسی برای دراوردن دوقرون پول اینهمه سختی بکشه تا جلوی خانوادش شرمگین نباشه بعد ببینه بعضی ها خیلی راحت از سوراخ سمبه های نظامهای بانکی ما و .... پولهای کلانی برای خودشون درمیارن، خب دیدش عوض میشه، و خدای ناکرده اون زمانی که نیاز داریم به حمایت همین مردم، نتونیم نظرشون رو جلب کنیم. نکنه یه وقتی غافل بشیم از همین مردم محروم......... بماند!

مزار شهدای هویزه - اهواز: برگشت سوار یه تاکسی شدم که صدای بدی از تایرهای جلوی ماشین میومد.

  • حاجی صدای چیه؟
  • صدای بولبرینگهای ماشینه، خراب شدن وقت نکردم تعمیرش کنم. بولبرینگ هر تایر 20 هزار تومنه ولی اجرتشون برای تعویض زیاده... خدا لعنتشون کنه!

یکم که سر صحبت رو باز کردم شروع کرد به درددل....

  • نمیدونم برای چی باهات درد دل میکنم ولی ....

از زندگیش گفت و از اینکه باباش هیچی پول بهش نداد و خودش تنهایی و بی پولی رو چشید و روی پاهای خودش ایستاد... میزد روی داشبورد و میگفت به این لگن....

  • من بابام رو حلال نمیکنم...
  • پدر و مادر هر چقدر هم که بد باشن یه واسطن. واسطه برای رسیدن نعمات به تو. خدا برای اینکه به تو نعمت برسونه واسطه مشخص کرده، کانال مشخص کرده و اونم پدر و مادرتن. هر چی که باشن باید بهشون احترام کنی...
  • من به دست و پاشون میفتم، میبوسمشون... ولی .....

من همینجا پیاده میشم.

وقتی پیاده شدم و داشتم در ماشینو میبستم بازم تاکید کرد که من خیلی به والدینم احترام میذارم... بهشت زیرپاشونه و...

منم خندیدم و رفتم سمت خونه. توی راه یاد یه تاکسی دیگه افتادم که جوونی بود همسن من. وقتی با هم حرف میزدیم شروع کرد یکی یکی بدبختی هاش رو گفتن. از کار و زندگی و دانشگاه و .... آخرش گفت تازه با مادرم هم قهرم... گفتم بدبخت تمام مشکلاتت از همینجا شروع میشه، برو مادرتو دریاب!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۰۴
یحیی مرتب

نظرات  (۱)

سلام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی